9 اصل که مرا از حاشیه به مجموعه منتقل می کند

9 اصل که مرا از حاشیه به مجموعه منتقل می کند

نظرات بیان شده توسط همکاران کارآفرین خودشان هستند.

نکته در مورد ساختن چیزی از هیچ چیز ، به خصوص وقتی نگاه می کنید ، صدا می کنید یا از پس زمینه ای که متناسب با قالب نیست ، این است که شما فقط یک تجارت را اداره نمی کنید. شما از طریق دیوارها می دوید.

من آن سفر را زندگی کرده ام. من در ال پاسو ، یک کودک نسل اول مکزیکی-آمریکایی بزرگ شدم که در اوایل یاد گرفت که هیچ کس نمی خواهد یک صندلی را در جدول به من تحویل دهد. بنابراین من یکی ساختم.

با گذشت سالها – به عنوان یک خط مشی در دانشگاه کلمبیا ، شروع به تجارت کالاها ، سپس تأسیس OTC Global Holdings و تماشای آن به بزرگترین کارگزاری مستقل Interdealer در جهان تبدیل شد – من مجبور شدم به طور مداوم به عنوان یک رهبر تکامل پیدا کنم. نه در تئوری ، بلکه در بقا. این نه اصل از یک دفترچه بازی نیست. آنها کسانی هستند که من در آن زندگی کردم. برخی به طور طبیعی آمدند. بعضی از آنها مجبور شدم راه سخت را یاد بگیرم.

مرتبط: 5 اصول اصلی رهبری که نتایج واقعی را به دنبال دارد

1. تأثیر بر نفس

من دیده ام که معاملات بیشتری در محراب می میرند زیرا شخصی به جای مؤثر بودن باید درست باشد. من هم آن مرد بوده ام. هنگامی که ما برای اولین بار در حال ساخت OTC Global Holdings بودیم ، من به چند ایده خیلی محکم (تصمیمات برندسازی ، استخدام تماس ، حتی سیستم عامل های فنی) چسبیده ام زیرا آنها مال من بودند. اما نفس مقیاس نمی کند. ضربه انجام می دهد.

امروز ، من به هر بنیانگذار من مربی می گویم: غرور شما استراتژی شماست. قبل از اینکه تجارت شما را بکشد ، نفس خود را بکشید.

2. بگذارید شبهات صحبت کنند

در روزهای ابتدایی ، وقتی به مردم گفتم قصد دارم یک کارگزاری جهانی را از هیوستون بسازم ، آنها لبخند زدند مانند من فقط به آنها گفتم که قصد دارم یک کامیون تاکو را در پاریس باز کنم. من اهل نیویورک نبودم. من به وارتون نرفتم. من شبیه بقیه دنیای تجارت نبودم.

اما این حقیقت است: هنگامی که شما از اجرای جمعیت خودداری کردید و شروع به ساختن مشتری می کنید ، خود را آزاد می کنید. بگذارید شبهات صحبت کنند. آنها در حقوق و دستمزد شما نیستند.

3. یک بالدار خوب پیدا کنید

هیچ کس این کار را به تنهایی انجام نمی دهد. من خوش شانس بوده ام که شرکای تجاری و اعضای تیم کلیدی که فقط باهوش نبودند اما من را به چالش کشید ، نقاط کور من را تکمیل کردم و همان آتش را به اشتراک گذاشتم.

در اوایل دهه 2000 ، هنگامی که ما هنوز هم دلخور و آگاهی از پول نقد بودیم ، شریک زندگی داشتم که مرا کنار گذاشت و گفت: “جاوی ، شما در لگد زدن درب عالی هستید. من آنچه را که بعد اتفاق می افتد رسیدگی می کنم.” این اعتماد من را از سوزاندن نجات داد و شرکت را از انفجار نجات داد.

کسی را پیدا کنید که کلون شما نیست. کسی را پیدا کنید که در صورت نیاز به بلوف شما تماس می گیرد.

4. یک مدل نقش پیدا کنید

من در دایره خود با مدیر عاملان بزرگ نشدم. اما من می دانستم که چگونه آنها را مطالعه کنم. من هر بیوگرافی شغلی را خواندم که می توانستم دستم را بگیرم ، جانبازان را در صنعت سایه انداختم و نه تنها آنچه را که انجام می دادند یاد گرفتم بلکه چگونه فکر می کردند.

سرانجام ، من کپی را متوقف کردم و شروع به سازگاری کردم. شما به معنای سنتی نیازی به مربی ندارید. شما به یک طرح نیاز دارید ، حتی اگر وام گرفته شود.

مرتبط: 7 موردی که آرزو می کنم قبل از اینکه رهبر شوم می دانستم

5. زندگی کنید و یاد بگیرید

بگذارید صادق باشم: اولین قدم سرمایه گذار من یک فاجعه بود. من در میان شماره ها گیر افتادم ، دستانم می لرزید و به طور تصادفی با نام اشتباه – دو بار سرمایه گذار را صدا کردم. من می خواستم زیر میز خزنده باشم.

اما روز بعد دوباره حاضر شدم. و بعدی این همان تلفاتی است که ما می پردازیم. اگر در ابتدا حاضر نیستید احمقانه به نظر برسید ، در پایان آماده پیروزی نیستید.

6. وسواس استعدادی را می زند

من وقتی شروع به تجارت کردم باهوش ترین پسر اتاق نبودم. اما من وسواس ترین بودم. من کسی بودم که به روزرسانی های بازار اروپا را در ساعت 3:00 صبح می خواندم ، من کسی بودم که کارگزاران را در خارج از کشور فراخوانی می کردم فقط برای پرسیدن سوالات گنگ که نمی خواستند به آنها پاسخ دهند.

استعداد خام خوب است ، اما وسواس همان چیزی است که امپراطوری را ایجاد می کند. اگر شب شما را در شب نگه نمی دارد یا صبح شما را از خواب بیدار نمی کند ، احتمالاً چیز شما نیست.

7. آژانس عالی یک ابرقدرت است

آژانس به این معنی است که شما اعتقاد دارید که حتی در صورت انباشت شانس ، کنترل دارید. این توهم نیست. این دفاع است.

هنگامی که بحران مالی سال 2008 رخ داد ، ما هر دلیلی برای جمع آوری داشتیم. بازارها یخ زده بودند ، مشتری ها در حال وحشت بودند و ما خونریزی می کردیم. اما من به تیمم نگاه کردم و گفتم: “هیچ کس نمی آید تا ما را نجات دهد. بنابراین ما خودمان را نجات می دهیم.”

رهبران آژانس بالا منتظر شرایط کامل نیستند. آنها به هر حال حرکت می کنند.

8. تقویم اولویت های شما

به من نگو اولویت های شما چیست. تقویم خود را به من نشان دهید.

من قبلاً می گفتم خانواده من شماره 1 بوده اند – اما فهمیدم که ما فرصتی برای بیرون رفتن برای شام در سه ماه نداریم. که صدمه دیده است بنابراین ، من شروع به قرار دادن چیزهای مهم در جوهر کردم. تمرینات من دختران و همسرم. زمان تفکر

تقویم دروغ نمی گوید. اگر برنامه ریزی نشده باشد ، مقدس نیست.

مرتبط: چه چیزی یک رهبر خوب را ایجاد می کند؟ این چیزی است که من بعد از 20 سال به عنوان مدیرعامل آموخته ام.

9. سازگار یا بمیرید

من ده ها بار خودم را دوباره اختراع کردم. کارگزار مدیرعامل سرمایه گذار نیکوکار اکنون ، من با سرمایه گذاری های جدید در AI ، انرژی تجدید پذیر و مشاوره کارآفرینان جوان که 25 سال پیش به من یادآوری می کنند ، کار می کنم.

جهان اهمیتی نمی دهد که قبلاً اوضاع چگونه بوده است. این مهم است که چقدر سریع می توانید محوری داشته باشید. من تماشا کرده ام که شرکت های بزرگی درگذشتند زیرا رهبران آنها خیلی دلتنگ بودند. من همچنین دیده ام که زیرگروه ها در حال افزایش هستند زیرا آنها روده ای برای بیرون راندن آنچه کار نمی کند ، داشتند.

موفقیت یک خط مستقیم نیست. این یک سری نبردها است – برخی از مردم ، خصوصی ترین. این اصول؟ آنها فقط ایده نیستند. آنها دلایلی هستند که من هنوز در جنگ هستم.

و اگر این را می خوانید ، همینطور هستید.

نکته در مورد ساختن چیزی از هیچ چیز ، به خصوص وقتی نگاه می کنید ، صدا می کنید یا از پس زمینه ای که متناسب با قالب نیست ، این است که شما فقط یک تجارت را اداره نمی کنید. شما از طریق دیوارها می دوید.

من آن سفر را زندگی کرده ام. من در ال پاسو ، یک کودک نسل اول مکزیکی-آمریکایی بزرگ شدم که در اوایل یاد گرفت که هیچ کس نمی خواهد یک صندلی را در جدول به من تحویل دهد. بنابراین من یکی ساختم.

با گذشت سالها – به عنوان یک خط مشی در دانشگاه کلمبیا ، شروع به تجارت کالاها ، سپس تأسیس OTC Global Holdings و تماشای آن به بزرگترین کارگزاری مستقل Interdealer در جهان تبدیل شد – من مجبور شدم به طور مداوم به عنوان یک رهبر تکامل پیدا کنم. نه در تئوری ، بلکه در بقا. این نه اصل از یک دفترچه بازی نیست. آنها کسانی هستند که من در آن زندگی کردم. برخی به طور طبیعی آمدند. بعضی از آنها مجبور شدم راه سخت را یاد بگیرم.

بقیه این مقاله قفل شده است.

به کارآفرین بپیوندیدبا امروز برای دسترسی

مجله ترفندهای اینستاگرام

https://www.entrepreneur.com/leadership/9-principles-that-carried-me-from-the-sidelines-to-the-suite/494704

دیدگاهتان را بنویسید