3 راه برای ایجاد یک کسب و کار در یک بازار بدون رقابت
نظرات بیان شده توسط مشارکت کنندگان کارآفرین مربوط به خود آنهاست.
وقتی تصمیم می گیرید مشکلی را حل کنید که فقط تعداد کمی از مردم آن را کاملاً درک می کنند – چه رسد به اینکه بدانند آن را دارند – وارد فضایی می شوید که قوانین هنوز در حال نوشتن هستند. این هم هیجان و هم خطر یک فرصت «اقیانوس آبی» است. برای من، این به معنای ورود به بخشی از بازار بود که بازیگران سنتی یا نادیده گرفته بودند یا به روشهای پراکنده و ناقص به آن پرداخته بودند.
در اوایل، متوجه شدم که از خودم سوال میکنم که آیا در حال عبور از یک مرز جدید امیدوارکننده هستم یا مستقیماً به سمت خلأ حرکت میکنم. عدم قطعیت ملموس بود. بدون یک نقطه مرجع ثابت، قضاوت نادرست از آنچه مردم واقعاً نیاز دارند یا گم شدن در مفروضات خودم آسان بود.
با این حال، من کشف کردم که موفقیت در این آب های ناشناخته به حدس و گمان یا فقط اولین کسی که مدعی این فضا می شود متکی نیست. بستگی به این دارد که چقدر از نزدیک گوش می دهید، چقدر موثر آموزش می دهید، و چقدر به طور کلی مشکلات را حل می کنید. با گذشت زمان، سه استراتژی اصلی انگیزه من را تقویت کردند و تا حد زیادی به اصول راهنمای من کمک کردند.
خواه سرمایهگذاری شما حول تجسم مجدد وظایف مربوط به املاک، توسعه زنجیرههای تامین سازگار با محیطزیست، یا ایجاد ابزارهایی برای نیازهای نوظهور مراقبتهای بهداشتی باشد، این پیشفروشهای شخصی میتوانند به شما کمک کنند تا در سرزمینهایی بدون کتاب بازی – فقط پتانسیل، جای پایی پیدا کنید.
مطالب مرتبط: چگونه Niching Down به شما قدرت تسلط بر بازار می دهد
1. به مشتریان خود گوش دهید و داده ها را یکپارچه کنید
وقتی در اقیانوس آبی فعالیت می کنید، نمی توانید برای شکل دادن به نقشه راه خود به هنجارهای تعیین شده یا معیارهای رقبا تکیه کنید. در ابتدای سفرم، تصور کردم که مراحل منطقی را که مردم در یک فرآیند پیچیده می خواهند، مانند برنامه ریزی برای مسئولیت های مالی یا اداری در پایان زندگی، درک کرده ام. ساده به نظر می رسید: به آنها نشان دهید که چه کاری انجام دهند، فرم های آسان یا ابزارهای دیجیتالی را به آنها بدهید، و آنها هم دنبال خواهند شد. اما واقعیت جزئی تر نشان داد.
انتشار اولیه با موانعی روبرو شد که هرگز ندیدم که در راه باشد. مردم در مورد این روند نامطمئن بودند. آنها از نظر عاطفی محافظت می شدند و در مواجهه با مسائل اساسی مردد بودند. آنها در نقاط تماس خاص رها می شوند یا مراحل ضروری را نادیده می گیرند. من “چرا” واضحی نداشتم، بنابراین در تاریکی عمل کردم. در اینجا بود که بازخورد – هم کیفی و هم کمی – راه نجات من شد.
من با گذشت زمان شروع به ترکیب مصاحبه های کاربر کردم تا محرک های احساسی و نکات ظریف سردرگمی را درک کنم. نظرسنجیها نشان داد که برخی از اصطلاحات که من خود توضیحی میدانستم در واقع بیگانهکننده یا نامشخص بودند. نقشههای حرارتی و دادههای ناوبری نشان میدهد که مشتریان در برخی صفحات معطل ماندهاند، احتمالاً مطالب را دوباره میخوانند یا قبل از تصمیمگیری تردید داشتند. تلفیق این بینش ها با داستان های مستقیم مشتری به من کمک کرد تا الگوها را شناسایی کنم.
با این بازخورد، من و تیمم پیشنهادات خود را به طور مکرر اصلاح کردیم. ما زبان را تغییر دادیم، اقدامات پیچیده را به گامهای کوچکتر و کمتر ترسناکتر تقسیم کردیم، و راهنماییهای متنی را در لحظاتی که مردم تمایل به تزلزل داشتند، معرفی کردیم. ما همچنین با قالبهای مختلف پیامرسانی و محتوا آزمایش کردیم، هر گونه تغییر را آزمایش کردیم و یاد گرفتیم که کدام تنظیمات باعث شده مشتریان از عدم قطعیتهایشان عبور کنند.
با گذشت زمان، این محصولات ما را بهبود بخشید و به مشتریان این حس را داد که صدای آنها تکامل راه حل های ما را شکل می دهد. در یک محیط اقیانوس آبی، این حس مشارکت و پاسخگویی، کاربران آزمایشی را به متحدانی درگیر تبدیل میکند.
2. مشتریان بالقوه خود را با یک لحظه “آها” بگذارید
یکی از بزرگترین شگفتیها در برخورد با بخش نادیده گرفته شده بازار این است که متوجه شوید مشتریان آینده شما ممکن است حتی ندانند که به شما نیاز دارند. آنها ممکن است ناراحتی مبهمی را احساس کنند یا یک نگرانی ناخودآگاه به همراه داشته باشند، اما مشکل را به گونه ای بیان نکرده اند که به عمل تبدیل شود. در رشته من، اکثر مردم به طور کامل درک نمی کردند که برخی از وظایف پایان زندگی چقدر می توانند پیچیده شوند – تا زمانی که خود را در میانه بحرانی دیدند که هرگز برای آن آماده نشده بودند.
ارائه یک راه حل ساده و امید به اینکه مردم نقاط را به هم وصل کنند، زمانی که مشکل اصلی پنهان یا به خوبی درک نشده باشد، کار نمی کند. آموزش قوی ترین ابزار من شد. اوایل یاد گرفتم که توضیح دادن “چرا” پشت محصول به همان اندازه مهم است که “چگونه” را نشان می دهد. بهجای بمباران مشتریان بالقوه با فهرستی از ویژگیها، من با روشن کردن سناریوهای رایج اما اغلب نادیده گرفته شده، مانند فرآیندهای اداری طولانی که خانوادهها را منتظر پاسخ میگذارند یا بار عاطفی که با تأخیر در مراحل کلیدی انباشته میشود، شروع کردم.
با آگاهی بیشتر بازار، گفتگوها تغییر کرد. مشتریان بالقوه شروع به پرسیدن سوالات هوشمندانهتر و درخواست پشتیبانی دقیقتر کردند. ما از یک پخش یک طرفه اطلاعات به یک گفتگوی واقعی حرکت کردیم. این باعث شد که مخاطبان درگیر و پذیراتر شوند.
موارد مرتبط: اگر از این استراتژی های ارتباطی پیروی نکنید، IPO شما ممکن است شکست بخورد
3. سوار واگن نشوید
در بازارهای توسعه نیافته، تمرکز روی یک مشکل محدود و ادعای پیروزی بر آن تکه قلمرو وسوسه انگیز است. ممکن است فکر کنید، “اگر این قطعه کوچک را بهتر از هر کس دیگری حل کنم، متمایز خواهم شد.” با این حال، من متوجه شدم که برعکس است. پرداختن به بخش کوچکی از یک چالش بزرگتر و در هم تنیده می تواند تاثیر شما را محدود کند. این امر باعث میشود مشتریان شما راهحلهای متعددی را به تنهایی با هم وصله کنند – اگر اصلاً اذیت شوند.
مشاهده کردم که مردم واقعاً به چارچوب جامع تری نیاز دارند. مبارزات آنها به یک شکل اداری یا معامله مالی محدود نمی شد. آنها فقط قطعات پازل در منظرهای بزرگتر و پر احساس بودند. وظایفی که در نگاه اول نامرتبط به نظر می رسند اغلب زنجیره ای را تشکیل می دهند. به عنوان مثال، پرداختن به یک سند وراثت واحد همچنین شامل شفافسازی برنامههای دارایی، مدیریت حسابهای مالی طولانیمدت و تسهیل ارتباطات روانتر در خانواده است. هر مرحله بر مراحل دیگر تأثیر می گذارد و یک اثر موج دار ایجاد می کند.
زمانی که بازار را به عنوان یک اکوسیستم به هم پیوسته به جای مجموعه ای از نقاط درد مجزا در نظر گرفتم، شروع به ساخت راه حل هایی کردم که چندین جنبه را به طور همزمان بررسی می کرد. این استراتژی کل نگر به یک تمایز تعیین کننده برای کسب و کار ما تبدیل شد. مشتریان بالقوه به جای مقایسه ویژگی های فردی، تجربه کلی خود را مقایسه کردند. این کار را برای تازهواردان سختتر میکرد تا آنچه را که من انجام دادهام، بدون پذیرش وسعت دید مشابه، تکرار کنند.
پیشرفت بدون نقشه راه
ایجاد حرکت در بازاری بدون سابقه واضح به معنای یادگیری پارو زدن در آب های ساکن است. من نیاز داشتم که دائماً محصول را بر اساس بازخورد معتبر مشتری تنظیم کنم، زمان و تلاش را برای آموزش کاربران بالقوه صرف کنم تا بتوانند ارزش چیزی را که ارائه میدهم تشخیص دهند، و تجربهای جامع ایجاد کنم که چالشهای آنها را از زوایای مختلف ببیند.
این سه استراتژی به بستر رویکرد من به بازارهای اقیانوس آبی تبدیل شد. آنها من را در لحظات سردرگمی راهنمایی کردند، من را به پیشرفت هایی رساندند که هرگز نمی توانستم به تنهایی فیلمنامه آن را بنویسم، و در نهایت به من اجازه دادند تا یک مرز ناشناخته را به فضایی تبدیل کنم که مشتریان احساس کنند دیده می شوند، حمایت می شوند و آماده حرکت به جلو هستند.
وقتی چیزی برای شما تعریف نشده است، شجاعت تنها کسری از معادله است. چیزهای بیشتری وجود دارد که «ناخواسته» در طول مسیر یاد خواهید گرفت که سفر شما را به داستان موفقیت تبدیل می کند.
https://www.entrepreneur.com/growing-a-business/3-ways-to-build-a-business-in-an-uncontested-market/484604