با خاموش شدن آتش و انجام کارهای معمول خود به خود، در نهایت توانستم روی هدف تمرکز کنم. من اجرای تغییرات مدیریت زمان را با صرف زمان بیشتر برای برنامه ریزی، ایجاد رابطه و شناسایی فرصت آغاز کردم. این به این دلیل است که کسب و کار از این واقعیت سود می برد که من با جزئیات کوچک کند نشدم. توانستم از منظری وسیع به آن نگاه کنم.
مدت زیادی گذشت تا متوجه شدم که در یک چرخه معیوب گرفتار شده ام. من حلقه ضعیف شرکت خودم شدم. تمایل من برای درگیر شدن در همه چیز به یک مشکل تبدیل می شد و ما را از رسیدن به اهدافمان باز می داشت. زمان تغییر فرا رسیده بود.
همیشه جذاب است که کسی باشید که همه کارها را انجام می دهد، زیرا به شما احساس ضروری بودن می دهد. این نوع طرز فکر در مراحل اولیه ایجاد یک تجارت می تواند مانند یک ابرقدرت باشد. تو کسی هستی که صدا می زنی، کسی که کارها را انجام می دهی. هر دستاوردی، مهم نیست که چقدر ناچیز به نظر می رسد، یک دستاورد شخصی است – به رسمیت شناختن مهارت ها و فداکاری فرد.
اما امروز، من عاقل تر هستم. متوجه شدم که راهحل هر مشکل کوچکی برای کسبوکار من سودی ندارد و به هیچ وجه برای من سودی نداشت زیرا دائماً در حالت اطفای حریق بودم. بنابراین، تصمیم گرفتم سرعتم را کم کنم، چندوظیفه ای را کنار بگذارم و روی موارد ضروری تمرکز کنم. من فرآیندهای قوی تری را توسعه دادم، افرادم را قادر ساختم و شاید به طور موثرتر یاد گرفتم که کنترل را رها کنم.
اگر هنوز در تلاش هستید تا همه وظایف را به تنهایی مدیریت کنید، زمان آن رسیده است که به عقب برگردید. اکنون زمان انتقال از هوشمندی به حکیمانه فرا رسیده است. اگر مشتاق دیدن رشد کسب و کار خود هستید، قدرت دیکته کردن همه جنبه های آن را از دست بدهید. بحث خروج از وظایف نیست. در مورد بازتعریف آنهاست. این در مورد چشم انداز، رشد و ایجاد یک کسب و کار است که می تواند بدون نیاز به شکستن مالک موفق باشد.
مجله ترفندهای اینستاگرام
https://www.entrepreneur.com/growing-a-business/how-i-escaped-the-trap-of-trying-to-manage-every-task-in-my/479664
1. تیم توانمند:
1. ایجاد ماتریس تصمیم:
دیروز، من باهوش بودم – فکر می کردم خودم می توانم همه چیز را اداره کنم. تک تک چیزها، هر موضوع کوچک، هر شعله وری که نیاز به خاموش کردن داشت. من چندین ساعت را صرف انجام کارهای روزمره می کردم و فکر می کردم این چیزی است که همه چیز را مرتب می کند. من هسته اصلی کسبوکارم بودم، فردی که مردم به دنبال تصمیمها، مسیرها و راهحلها هستند.
مطالب مرتبط: صاحبان محترم کسب و کار: وقت آن است که روی تجارت خود کار کنید، نه در آن
تغییر – حرکت از انجام همه کارها به انجام کارهای مهم
چیزهای کوچک دزدان دزدکی زمان هستند. آنها یک پیش نیاز هستند، اما زمان زیادی را صرف می کنند و به نظر می رسد همیشه توجه من را به مسائل مهم تر معطوف می کنند. بنابراین، من یک حالت خلبان خودکار برای کسب و کار خود ایجاد کردم. من سعی کردم زمان صرف شده برای کارهای تکراری را با خودکار کردن آنها در صورت امکان به حداقل برسانم. حتی کارهای ساده ای مانند صورتحساب و برنامه ریزی شبکه های اجتماعی نیز انجام می شود و این چیزی است که هر هفته در وقت من صرفه جویی می کند.
اما نکته اینجاست: عقل می تواند یک دام باشد. استراتژی هایی که در ابتدا موثر هستند، اغلب با گسترش شرکت شما نتیجه معکوس دارند. من این را به سختی کشف کردم. این هوشمندی من بود که همه اینها را به تنهایی مدیریت کردم، اما این زیرکی به من اجازه نمی داد کل تصویر را ببینم. در مقطعی، تصویر کلی را از دست دادم و تمرکز فقط روی جنبه های مختلف پروژه بود.
نقطه عطف – درک نیاز به تغییر
اولین تغییری که من اعمال کردم، ماتریس تصمیم بود. سپس متوجه شدم که باید از این تصور که من مسئول تصمیم گیری ها هستم تسلیم شوم. ماتریس تصمیم به من کمک کرد تا به زیردستانم اجازه دهم تا خودشان و بدون نظر من تصمیم بگیرند. این در مورد رها کردن قدرت تصمیم گیری نبود. در مورد بود اشتراک گذاری قدرت تصمیم گیری
این تصمیم آسانی نبود، اما فکر می کنم یکی از بهترین تصمیم هایی بود که تا به حال گرفته ام. مانند مثال قبلی، اکنون من از روال روزمره خود استرس ندارم، بلکه برای رسیدن به اهدافم انگیزه دارم. این برای من امروز صدق می کند زیرا دیگر در تلاش نیستم تا تجارتم را سرپا نگه دارم.
سپس یک فرآیند پیش از مرگ را اجرا کردم. نحوه تفکر از حل مشکلات به پیش بینی آنها تغییر کرد. قبل از شروع یک پروژه جدید، من و تیمم مشکلات احتمالی را که ممکن است رخ دهد و نحوه اجتناب از آنها را شناسایی می کنیم. این رویکرد پیشگیرانه به کاهش چشمگیر تعداد بحران هایی که تجربه کردیم کمک کرد.
3. ایجاد یک فرآیند پیش از مرگ:
تغییر ناگهانی نبود. تدریجی بود، و این یک رویداد واحد نبود که جرقه این تغییر را زد. متوجه شدم که همه چیز از کنترل خارج می شود. صندوق ورودی من پر از ایمیل بود، کارهای زیادی در انتظارم بود، و احساس می کردم که دائماً در آستانه خرابی هستم. کسب و کار من در حال رونق بود در حالی که من نبودم. احساس خستگی و استرس می کردم که انگار فقط روز به روز سوهان می کشم.
2. تمرکز بر رشد:
نظرات بیان شده توسط مشارکت کنندگان کارآفرین مربوط به خود آنهاست.
مطالب مرتبط: کارآفرینان: پوشیدن همه کلاه ها را متوقف کنید و به جای آن این کار را انجام دهید
نتایج – یک تجارت پر رونق و یک زندگی متعادل
4. خودکار کردن وظایف روتین:
اولین تغییری که به نظرم مهم ترین تغییر دیدگاه در مورد موقعیت من بود. من همچنین فهمیدم که نقش من این نیست که بیشتر از زیردستانم بدانم، بلکه کمک کنم تا به طور مؤثر کار کنند. من با واگذاری مسئولیت های تصمیم گیری و حل مشکل به آنها، تیمم را قوی تر و توانمندتر کردم.
با شروع اجرای این تغییرات، نتایج مشهود بود. به این ترتیب، کسب و کار من نه تنها زنده ماند، بلکه با سرعت بیشتری رشد کرد. تیم قدرتمندتر بود، تصمیمات به سرعت گرفته می شد و ما با سرعتی پیش می رفتیم که قبلاً دیده نشده بود. اما مهم ترین تحول درونی بود: من دیگر یک صاحب کسب و کار صرف نبودم. من یک رهبر بودم. من زمان بیشتری برای اختصاص دادن به رشد، نوآوری و استراتژی داشتم که یک امر تجملی بود. من به جای اینکه صرفاً واکنشی باشم، فعال بودم، که به نوعی کاملاً رضایت بخش بود، زیرا من مسئول زندگی خودم بودم.
مطالب مرتبط: یادگیری رها کردن کنترل و تفویض اختیار می تواند سخت باشد. در اینجا 3 جزء برای آسان تر کردن آن وجود دارد.
تله زیرکی – از جایی که همه چیز شروع شد
2. ساخت کتاب های بازی:
با وجود همه این تغییرات، متوجه شدم که کارهای فوری هنوز در روزم نفوذ می کنند و برنامه ام را مختل می کنند. آن زمان بود که یک فایروال بلوک زمانی ایجاد کردم. این در مورد محافظت از ارزشمندترین منبع من بود: زمان من. همچنین زمان خاصی را برای انجام کارهای عمیق، دوره هایی که برای هیچ چیز دیگری در دسترس نبودم، رزرو کردم. این صرفا یک ابزار کارآمد نبود. انقلابی بود
سپس، مشکلاتی را که بارها و بارها به من مراجعه کردند، پرداختم. اینها کارهایی بودند که زمان و انرژی مصرف می کردند – کارهایی که در واقع به هیچ وجه نیازی به مشارکت من نداشتند. کتابهایی که من ساختم دستورالعملهای کلی در مورد نحوه برخورد با مسائل و فرآیندهای رایج بود. تیم من اکنون می دانست که چگونه مشکلات را حل کند و این باعث شد همیشه مشکلاتی را که در تیم ایجاد می شد مدیریت کنم.
5. پیاده سازی فایروال بلوک زمانی: